آنالیتیک

تحلیلی بر معارف از نوع سنتی اش

My Photo
Name:
Location: Iran

Tuesday, October 27, 2015

خدايان در آيينها



مقدمه:
مباحث پيرامون خداشناسي امروزه دركشور ما ايران رواج يافته است وبسياري از مردم دراين باره به جدال مي پردازند . در يكي از نامه هاي موجود در سايت ، مطالبي را در اين ارتباط ديدم به همين بهانه در صدد بر آمدم تا نقش خدا را در آئينهاي مختلف بررسي كنم وآنرا برشته تحرير در آورم . مطالب ذيل حاصل اين تلاش مي باشد به اميد آنكه مورد پسند خوانندگان واقع گردد.
معتقدات مصريان :
بههنگام ظهور اسلام مصر بعنوان يكي از ملل نيرومند ومتمدن محسوب مي گرديد كه با ابداع خط هيروگليني وپيشرفت در شناخت علوم رياضي و بعنوان يكي از مراكز بزرگ فرهنگي جهان شناخته شده بود . از سال 30 قبل از ميلاد كه مصر بدست سپاهيان رومي گشوده شد همواره مورد تاخت وتاز و تجاوز امپراطوري روم گرديد و قسمتي از ايالات مهم آن مانند نيل و دلتا مدتها مورد تاخت وتاز روميان وساسانيان بوده است .
طبق تحقيق در بعضي از نواحي مصر اديان يهود ومانويت ومجوس ومسيحت وجود داشته ولي اكثرا مصريان داراي آئين پلي ته ايسم (چند خدايي )بوده و معتقد به الهه و اصنام بسيار زياد بوده وگروهي نيز هنوته ايسم بوده اند بدين معني كه يكي از خدايان را برتر از باقي مي دانستند. در مصر قديم در هر ناحيه مردم الهه و معبود ويژه اي مي پرستيدند به همين جهت در هر ناحيه به اسم تازه اي از الهه بر مي خوريم كه مجموعا بالغ بر2000 الهه مي شدند و طرز ستايش آنها نيز متفاوت بود. طوايف مختلف مصريان به ((اوزيريس))يا خداي اموات وجهان حشر ، ((غب))خداي زمين ، ((نات))خداي آسمانها و خداي كه هميشه پيروز است ، ((اورفه))خداي عيش و نوش وزندگي ، ((ثوت))خداي مرغان، ((ايبس وآنوبيس))خداي كارهاو مشاغل و… معتقد بود اند .
گروهي نيز دره ورود نيل و فراعنه را پرستش مي كردند و علاوه بر اينها حيوانات فراواني چون قوچ، تمساح ، گربه ماده ، لك لك ، ونباتات فراواني مثل پياز مورد پرستش بوده اند . از جمله خدايان ديگر مصري : ((رع)) الهه خورشيد ، ((سو)) الهه هوا ، تيفنيث الهه فضا ، ((ايزيس))الهه زمين حاصلخيز، ((سيت)) الهه صحرا ، ((نيفتس)) الهه زمين لم يزرع و موات .
مصريان هر شخصي را داراي دو روح مي دانستند: 1-ربا 2-كا (ياروح جاويد كه هرگز نمي ميرد) و مراجعت(كا)را با جسم سالم متصور بوده اند .


معتقدات يونانيان :
در روزگاران كهن يونانيان يكي از مشعلداران تمدن بوده اند و اولين كساني بودند كه رأي اكثريت مردم را در حكومت دخالت مي دادند .
كمترقومي را مي توان يافت كه دانشمندان بنامي در قرنهاي 7و6و5 قبل ازميلاد داشته باشند ولي يونانيان داراي اين افتخار بودند .اسكندر مقدوني كه شاگرد ارسطو بود دست به كشور گشايي زد و خواست تا يونان را گسترش دهد و تا حدودي نيز موفق گرديد ولي بعد از مرگ وي سركردگانش دچار اختلاف گرديدند و رومي هانيز كه قدرت يافته بوده اند به يونان حمله كرده واستقلال آنرا به كلي تغييردادند.
در يونان نيز آثار توتميسم- آنيميسم ، همراه وحدت وجودي و يكتا پرستي وماترياليسيم و….. مشاهده مي گرديد.
يونانيان در باره زمين وآسمان وماه وخورشيد وستاره وباد وآتش واشيا ديگر ، تصوراتي دارند كه معتقدات ديني آنهاست وهرگروهي يكي از اين اشيأ را شايسته پرستش مي دانند وبمرور زمان براي هر كدام از آنها(رب النوع)فرض كرده وبه پرستش آنها پرداختند . به نظر يونانيان تمامي اين خدايان متصوره (رب النوع)داراي حالات بشري در نوع شديد آن بوده اند .
اسامي برخي از نامي يونانيان به شرح زير مي باشد :
((اورانوس )) الهه آسمان ، ((سلند)) الهه ماه ، ((پلوتون)) الهه مردگان ، ((گئا)) الهه زمين ، ((پوسيدون)) الهه دريا ، ((پان )) الهه جنگل ، ((با كوس )) الهه شراب ، واز اين قبيل . گروهي ديگر به خداي خداياني كه آنرا ((زئوس)) مي ناميدند ، عقيده داشتند ليكن بعد از شيوع مسيحيت اكثر يونانيان كه از اتباع روم بودند به مسيحيت گرويدند.
معتقدات هند :
هند از لحاظ داشتن مذاهب عجيب و غريب در دنيا منحصر بفرد مي باشد . قديمترين اديان هند يعني هندوايسم يا (آئين هندو) و انشعابات سه گانه آن (ودائي)و(برهمني)و(هندو) مي باشد . شعب ومذاهبي كه از آئين هندو (آخرين سه گانه) بوجود آمده مي توان به (بهاگتي ) ، (براهما سماج ) و(آريا سماج) و (سيكها ) اشاره كرد .
دو مذهب مهم ديگري كه در مقابل آئين هندو بوجود آمده اند عبارتند از :1-آئين بودايي2- آيين جيني
آئين ودائي :
كلمه ودا veda بمعني معرفت و دانشي است كه از طريق سمع حاصل ميگردد . اين آئين مبتني بر كتابي قديمي بنام (ودا) مي باشد كه مشتمل بر چهار بخش است : ريگ ودا ( سرودهاي ستايش ) 2-ساما ودا (كتاب آهنگها ) 3-يا جور ودا (كتاب دستورهاي قرباني ) 4-آتاروا ودا ( آداب و رسوم سحر و جادو)
الهه اي كه نامش بيش از همه برده مي شود ، ايندرا (خداي طبيعت و الهه طوفان و باران و رعد و برق و صاعقه و خدايي ملي و جنگجو و سلحشور كه بنفع قوم پرستنده خود به پيكارهاي پيروز مندانه دست مي زند) است كه خيلي از سرودها بنام اوست در مقابل ايندرا ، الهه ديگري بنام (وارونا) قرار دارد كه خداي حكمت و عقل مي باشد ، وارونا ابتدا خداي شب و آسمان پر ستاره بود . ميترا خداي روز و روشنايي و آسمان درخشان است كه خداي حق و عدالت محسوب مي گردد . از جمله خدايان ديگر اين آئين Prithivimater يا خداي زمين ، Diaouspitar خداي پدر ، Sourya خداي خورشيد و Vata الهه باد مي باشند. پيروان اين آئين براي خدايان خود قرباني مي كردند كه اين قرباني هم مي توانست حيوان و يا انسان باشد .
آئين برهمني :
اين آئين همان آئين ودائي است با شكلي نو . اين تفاوت در عقايد و سپس در عمل متجلي گرديده است . لغت برهمن نخست در آداب و رسوم قرباني و سپس براي مجريان اين رسوم و روحانيون بكار برده شد .
كتابهاي مقدس اين آئين (برهمانا) و (اوپانيشادها) مي باشد . در اين آئين مردم به چهار طبقه تقسيم مي شوند : 1-برهمنان 2-كشايرا (حكام و جنگجويان ) 3-وايسيا (گله داران و كشاورزان ) 4-سودرا ( كارگران و صنعتگران )
در اين فلسفه معتقد بودند كه برهمن بمعني ذات مطلق مي باشد و بدين علت برهمنان از تمامي مردم رتبه بالاتري داشتند . (آتمن) را جان جهان مي دانستند ، (كرما) را اعمال مي پنداشتند و (سامسا) را بمعني تناسخ(تجديد حيات در قالبي ديگر) و (موكشا) را راه نجات مي دانستند .
آئين هندو :
اين آئين امروزه در هندوستان داراي طرفداراني بيش از ساير آيينها مي باشد . اين آئين سومين شكل آئين موجود در هندوستان است . هندوها در عين حال كه خدايان گوناگون را مي پرستند به وجودي قاهر كه در راس قرار دارد نيز معتقدند و آنرا خارج از قوه فهم مي دانند . آنها معتقدند كه اين خدا حقيقت خود را در سه مرحله متجلي كرده است .
1-مظهر خالقيت : حقيقت خالقيت خدا در شخص (برهما) تجلي كرده و او خالق اين عالم است .
2-مظهر محافظت : حقيقت نگاهباني خدا در شخص (ويشنو) تجلي كرده و او حافظ موجودات اين عالم است .
3-حقيقت قاهريت خدا : از لحاظ ميراندن و فاني كردن در شخص (شيوا) ظهور كرده و او مصدر اعدام در اين عالم است .
علاوه بر سه الهه فوق الذكر مواردي ديگر نيز موجود است . (راما ) خداي عقل ، (كريشنا )خداي حكمت، (گانش ) خداي حكمت و عقل .
كتب مقدس اينها عبارتند از : 1-مهابهاراتا 2-پورانا 3-رامايانا
از نظر اينها خداوند بعد از متجلي شدن در (برهما) و (ويشنو ) و (شيوا ) از تمام امور كناره گرفت و كار را بدانها واگذار كرد . همچنين معتقدند كه خداي نگهبان (ويشنو ) بصورتهاي مختلف در آمده از قبيل : صورت ماهي ، صورت خرچنگ ، صورت گراز و … (كريشنا) كه هشتمين تجسم ويشنو مي باشد از باقي مشهورتر است و مجسمه هاي وي را در هند مي فروشند . (شيوا) را نيز با دو الهه خون آشام ديگر (دورگا)و (كالي ) شريك مي دانند .
اينها براي گاو همچون ارواح مردگان ارزش قائلند و كشتن گاو در اين كشور ممنوع است . گاهي در اعياد ، مسلمين گاو قرباني ميكنند كه گاهي ميان مسلمين وهندوها درگيري بوجود مي آيد.اينها گاو ماده را مظهر تمامي الهه ها مي دانند و براي آن در عالمي ديگر مقامي بالا قائلند همچنين براي بوزينه ، مار ، درختان مقدس نيز تقدس قائلند .
آئين جيني :
اين آئين در برابر مقدسات آئين هاي هندي بروز پيدا كرد كتب مقدسه اينها عبارتند از : اصلي ترين كتاب (آگاماس) نام دارد . اين آئين رفتار پاك را شرط اصلي رستگاري مي داند . اين آئين مواردي همچون تناسخ ( سامسارا ) ، كرما ( اعمال ) ، وحدت و اتصال را از آئين برهمني پذيرفته با اندكي تغيير. در اين آئين از وحدت و اتصال به (نيروانا) تعبير مي گردد . بنظر اينها ماده و روح با يكديگر مرتبطند و به اصالت هر دو معتقدند . بنظر اينان جهان متشكل از جيوا ( ارواح و ذرات جاندار ) و آجيوا ( انواع مواد ) مي باشد . اينها معتقدند كه زندگي با مرگ پايان نمي يابد و هر مخلوقي محكوم است دوباره متولد گردد و بميرد .
از جمله تعليمات اينان رياضت و ترك دنيا ، نيازردن هيچ حيوان ، ترك بخل و حسد و كينه انتقام جويي ، دروغ ، بردباري و شكيبا بودن ، اعتماد نكردن به زن و … مي باشد . در عمل فقط راهبان از جان گذشته با اين اعمال سخت مي توانند دوام آورند .

آئين بودا :
همانطور كه گفته شد در حدود قرن ششم قبل از ميلاد در مقابل آئين برهمني ، دو آئين جيني و بودائي پديد آمدند . بودايي بجز در هندوستان در كشورهاي ديگر نيز متداول گرديده است .
بودا به هنگام مرگ مي گويد : آدمي بايد از تمامي آنچه را كه دوست مي دارد ، محروم شود چگونه فردي كه ساخته و پرداخته ، آفريده شده است و لحظه به لحظه در معرض بي ثباتي قرار دارد از ميان نرود اين امري محال است .
در اين آئين در مورد روح و خدا و آغاز و سرانجام جهان بحثي بميان نمي آيد . وقتي پيروان بودا در ارتباط با ماورالطبيعه از او مي پرسند مي گويد : بگذار آنچه را كه من كشف نكرده ام همانطور باقي ماند . همچنين مي گويد : بحث در ابديت عالم و يا پايان آن براي ما بيهوده مي باشد . من بدين دنيا نيامده ام اين مسائل را تشريح كنم بلكه آمده ام راه نجاتي براي فرار از دردها بيابم .
بودا معتقد است سراسر زندگي مملو از درد رنج است و دنيا وهستي را عبارت از يك سلسله حوادث وعوارض ناپايدار وزودگذر مي بيند ودر سراسر دنيا هيچ چيز ثابت ومطلقي را نمي بيند وي همچنين معتقد بر تناسخ(تجديد حيات)مي باشد . براي رسيدن به نيروانا(كمال)بودا چهار حقيقت در پيش رو مي گذارد:
1-(دوكا) يا درد و رنج : اين دنياي بي ثبات سراسر رنج است واين دنياي ناپايدارچيزي براي دلخوشي ندارد.
2-سمودايا (شهوات وتمنيات ):ريشه تمام دردها در علايق وابستگي هاي انسانيت ميباشد.
3-نارگا (خاموش كردن آتش شهوات ) : بايد عطش انساني را به رنجهاي بشري از قبيل تولد و ميل به بقا و... را از بين برد .
4-مارگا (طريقه اصلاح):بايد باكنترل اعمال و تفكر خود از دوباره افتادن به دام هستي (تناسخ) جلوگيري كرد .
معتقدات چينيان:
اين معتقدات شامل سه مرحله (آئين كهن چين) و( تائوئيسم) و(آئين كنفيسوس) مي باشد .
آئين كهن چين :
بنظر چينيان در جهان دو اصل حاكم مي باشد:
1-يانگ yang : كه نر و روشن و مثبت وفاعل وحركت است.
2-يينyin : كه مونث ، تيرگي ، انفعال و سكون مي باشد .
باتوجه به وحدت عالم اين دو اصل داراي تفاوتهاي آشكاري با يكديگر هستند (مونث ومذكر )و اين تفاوت تنها در قلمرو انسان نمي باشد بلكه تمام كائنات را در بر مي گيرد . سطح خارجي اشيا (يانگ) و درون آنها (يين) تابستان و حرارت (يانگ) و زمستان و رطوبت(يين) بدنبال همين فلسفه ، ثنويت Dualismeبوجود آمد .
خداي (شانگ تي ) كه مظهر اصل مذكر مي باشد و خداي چرخ فلك نيز خوانده مي شود مورد پرستش واقع گرديد و معتقد گرديدند كه نيك وبد اعمال را در همين دنيا جزا و پاداش مي دهد ونيكوكاران را عمري دراز وبدكاران را كوتاه عمر مي سازد و در مواقع بدي و عصيان عمومي بلاي سخت ميفرستد. . در مرتبه بعد به (هاتين ) H a t i n كه مظهر مونث ويا الهه مونث قلمداد مي شد ، توجه مي كردند واو رانيز ستايش مي كردند . از خدايان ديگر مي توان به خداي حاصلخيزي باران و برف وباد وآتش وكوه و… اشاره كرد .
از موارد مهم ديگر مي توان به پرستش نياكان اشاره كرد . اينكار بنوعي مرده پرستي مي باشد در اعماق اعتقادات آنها بوده و چينيها در رفع مشكلات به ارواح مر دگان متوسل مي گرديدند. در پرستش مردگان نيز ابتدا اجداد پدري اهميت داشتند . بهمين ترتيب اگر كسي صاحب فرزند دختري مي شد همه به او تسليت مي گفتند و اين امر را بر خشم اجداد و نياكان مي پنداشتند و اغلب نوزاد دختر را بصحرا مي انداختند و يا به برده فروش مي دادند .
تائوئيسم (Taoism) :
اين آئين امروزه در چين در حدود پنجاه ميليون طرفدار دارد . اين آئين عبارت است از تعاليم شخصي بنام لائوتسه كه در حدود قرن ششم قبل از ميلادي زيسته است . كتب مقدس اينان عبارت است از (تائوته چينگ ) يعني كتاب صراط و فضيلت كه كوچكترين كتاب مذهبي جهان مي باشد و شامل هشتادو يك قطعه شعر است و اين كتاب تاليف خود لائوتسه مي باشد . كتاب بعدي را چوانگ نوشته كه از پيرامون لائوتسه است و كتاب او نيز مقدس است .
اولين اصل آموزشي اين آئين (تائو) مي باشد . تائو عبارت است از روح كيهاني است كه برسرتاسر هستي سايه افكنده و انسان بايد با آن يكي گردد . مي گويند : تائو يك راه ابدي است و همه مخلوقات از اين راه مي گذرند ولي هيچ چيز اين راه را بوجود نياورده زيرا خودش عين وجود است و تائو همه چيز است و هيچ چيز نيست . بعقيده لائوتسه زندگي بشر از محل درخشاني كه از اعماق فضا جاي دارد مي آيد . آدمي تا روي زمين است بايد سعي كند تا به اصل خويش از طريق رياضت و تهذيب دست يابد. آموزش علم در اين آئين تقبيح مي گردد و انسان را تشويق به بي تفاوتي و بي تحركي مي كند .
آئين كنفسيوس :
اين آئين در حال حاضر با افزوده هايي در شمار پر طرفدارترين آئين ها در چين مي باشد . اين آئين از سال 501 قبل از ميلاد شروع گرديده است . كتابهاي مقدس اين آئين عبارتند از : يي چينگ (كتابي كه بقول پيروان آن حاوي تمامي علوم و معرفتهاست ولي فهم آن خيلي دشوار است ) 2-شوچينگ (مشتمل بر قسمتي از تاريخ چين قديم ) 3-شي چينگ (شامل سرودها و اوراد ) 4-لي چي چينگ (آداب و تشريفات مذهبي )5-چون چير(اثر خود كنفسيوس شامل وقايع مربوط به خود او ) .
عقايد اين آئين چيز جديدي نمي باشد و شامل خراقات در چين است يعني توجه به الهه ، نيايش به ارواح ، پرستش آسمان براي امپراطور ، سرورها ، جادوها و … از نظر ديني ، اين آئين ، كهنه پرستي مي باشد . اگر از يك چيني بپرسيد دل كدام طرف است مي گويد چه اهميت دارد سر جايش كه باشد درست است بعبارتي روش لاادريون را دارند .
تعاليم اساسي كنفسيوس :
1-لي : آدمي موظف است تكاليف حتمي خود را در زمانهاي معين انجام دهد .
2-شو : آنچه انسان بر خود روا نمي دارد بر ديگران نيز روا ندارد .
3-تشنتز : يعني مرد كامل و آزاده شخصي است كه در هر شرائط مي كوشد رفتار خود را حفظ كند .
معتقدات ژاپن :
از آئين هاي ابتدايي اينان ميتوان به آنيميسم ، توتميسم ، پرستش آلات تناسلي و شينتو اشاره كرد . آئين شينتوئيسم هم اكنون نيز در ميان ژاپنيها رايج است . در شينتو قديم تعداد خدايان زيادي موجود بود . از قبيل ارواح و نفوس ، امپراطور ، درخت ، گياه ، صخره ، حيوانات و … همچنين ارواح مردگان خيلي مقدس بودند . يكي از كتابهاب مقدس اين آئين (نيهونگه) مي باشد كه در آن از خدايان آسمان ، حفاظت و نگهباني ، بركت و حاصلخيزي نام برده شده است . اينان نيز الهه مذكر و مونث داشتند و همچنين الهه خورشيد . آئين شينتو بعدها با ورود آئين كنفيسوس و ديگر آئينها دچار تغيير گشت و خدايان ديگري نيز به اين جمع اضافه شد . از جمله دستورهاي آئين جديد تقديس و پرستش نياكان و تكريم امپراطور مي باشد .
توتميسم :
غير از آئين هاي مشخص كه ذكر گرديد ، برخي از اقوام و قبائل مختلف آسياي ، اروپايي آمريكايي استراليايي و آفريقايي عقايدي از گذشتگان داشته و دارند كه از آن تعبير به بت پرستي مي شود . اما در جامه شناسي آنرا تحت عنوان توتميسم و آني ميسم مي شناسند .
مباني عمده آئين توتميسم بر سه اصل استوار است : 1-توتم 2-مانا 3-تابو
قبل ازتوضيح بايد عبارت كلان Clan نيز تعريف گردد . در آئين توتمي ، كلان بعنوان ساده ترين جامعه ايست كه از اجتماع بزرگتري زائيده نشده است (مستقل ) و ارتباط ميان اعضاي كلان مبتني بر همخوني نيست بلكه صرفا داشتن يك توتم مشترك است پس كلان يك جامعه ديني خانوادگي و سياسي مي باشد .
1-توتم : اين لفظ بنوعي از موجودات و اشياء ، مخصوصا حيواناتي كه اعضاء كلان ، آنرا مقدس شمرده و يا جد خود مي پندارند اطلاق مي گردد . اين موجودات مقدس غالبا عبارتند از : گارميش ، عقاب ، طوطي ، كانگورو، شاهين ، تمساح و … در مورد نباتات مثل : بوته چاي و غيره عضوهاي كلان معمولا مجسمه توتم خود را بر سر خانه خود و در ميادين نصب كرده و گاهي بر بدن خود خالكوبي مي كنند آنها همچنين شكل خود را مثل توتم مورد نظر مي كنند . در آئين توتمي هر يك از قواي طبيعت بر توتمي خاص منسوب مي شود . در يكي از قبايل استراليا آفتاب را در قالب مرغي بنام كاكائوئس سفيد تصور مي كردند و ماه را بنام كاكائوئس سياه مي خواندند .
2-مانا: منظور از اين لفظ يك نيروي غير عيني مي باشد كه در همه جا پراكنده و منتشر است و بين همه موجودات مشترك است . مانا در شيئي معين مستقر نيست بلكه در هر شيئي ممكن است ظهور كند . اين مورد امروزه نيز رايج است گاهي افرادي كه حتي منكر خدامي شوند كماكان به يك نيرو يا انرژي و يا چيزي شبيه به اين اعتقاد دارند كه ، بين انسانها موجود است و شايد شنيده باشيد كه گفته مي شود :
خداي هم كه نباشد ولي يك چيزي هست (جهل نو ).
3-تابو:منظور اصول ومقرراتي است كه بموجب آن بعضي اعمال ويا اشيأ حرام و ممنوع مي گردد و خود آن عمل حرام را تابو مي ناميدند .
گاه تابو در مجموع مناسك آئين توتمي نيز بكار مي رود . كساني كه توتم آنها گاو است از خوردن گوشت آن محرومند .
آني ميسم:
اين آئين بمعني قائل بودن روح يا نفس مستقل براي هر چيز مي باشد .اين آئين را بسختي مي توان از نمونه هاي شبيه مثل مانا و تابو مشخص كرد .
در آني ميسم ارواح و نفوس نقش اساسي عالم را بر عهده دارد وجهان آكنده از ارواح و انفس موذي ومفيد است . آنيميستها معتقدند رودي كه در جريان است بادي كه مي وزد آبشاري كه زمزمه مي كند، تاريكي اسرار آميز شب و…همگي داراي ارواح و انفسند .
اينهاهمچنين معتقداند روح آدمي ممكن است موقتأجسم را ترك كرده وفاصله بگيرد و يا ممكن است كسي روح ديگري را بدزدد . سحروجادو در آنيميسم به منزله فنون جنگي مي تواند بكاررود بر عليه ارواح موذي.

نتيجه گيري:
در اين مقال سعي شد بر نقش خدايان در كشوريونان،مصر،هند،چين،ژاپن پرداخته مي شود اين نكته كه اعتقادبه خدا ريشه در ضعف انسان دارد ،از تعداد خدايان آنها قابل درك است .حال اگر تمامي اين خدايان در يك خداي واحد خلاصه گردد ، مگر در نفس عمل تفاوتي دارد ؟ اينكه پرستش امري فطري است ، به اين صورت صحيح مي نمايد كه پرستش امري است كه نشان دهنده ضعف انسان است. شخصي كه چيزي را پرستش مي كند خود معترف به اين قضيه است وبراي رفع آن نياز به يك عامل خارجي دارد بدين علت است كه انسانهاي مذهبي معمولا طول عمر زيادي دارند .
اينجانب بدنبال صحيح نبودن اين مطلب (اتكا )نمي باشم چون معتقدم همان طور كه كسي اگر وابستگي هاي جسماني خود را حفظ كند ، هيچگاه خودساخته نخواهيد گرديد ،اين مطلب در ذهن انساني نيز صادق مي باشد ، چطور مي توان با اين قيد و بندهاي ذهني صحيح انديشيد . اگر بپذيريم كه انسان زير مجموعه طبيعت مي باشد در نتيجه در برابرطبيعت بطور طبيعي دچار كاستي مي باشد يعني معتقد بر ضعف انساني مي باشم ولي برطرف كردن اين ضعف را بهر صورتي درست نميدانم.
باز هم تأكيد مي كنم كه با خواندن سير مذكورانسان به اين فكر مي رسد كه اعتقادات كنوني شايد نوعي قوي ترو يا ضعيفتر نسبت به آنها باشد كه در نهايت انگيزه عمل در تمامي آنها يكسان است.

معرفت شناسي و خردگرايي



در ارتباط با خرد و خرد گرايي كه سئوال عده اي از دوستان دانشجو بوده است ، مناسب ديدم كه به تشريح فلسفي اين موضوع بپردازم . هر چند كه در مطالب دوستان تا حدودي بدان اشاره گرديده است ، ليكن در اين مقال به بسط اين موضوع خواهم پرداخت .
بطور حتم بر كسي پوشيده نيست كه خرد محصول قوه فاهمه انساني و خرد گرا نيز به كسي اطلاق مي گردد كه ازاين استعداد بتواند بنحومطلوب استفاده كند . البته بطور حتم انسانها از نيروي عقلاني خود استفاده مي كنند ولي در اينجا بحث بر سر خرد گرايي در مسائل ريشه اي و اعتقادات بعبارتي ديگر در جهانبيني و ايدئولوژي مي باشد . هنگامي كه فوئر باخ اثبات مي كند كه مطلق مد نظر هگل چيزي بجز خدا نيست و مي گويد كه اين مفاهيم توسط هگل به شكلي ديگر مطرح شده اند و از طرفي نيز بر خرد گرا بودن هگل معترفيم ، اين سئوال مطرح مي گردد كه پس خرد گرايي نتايج نادرست نيز مي تواند ببار آورد( البته چنانچه چنين نتيجه گيريهايي را نادرست بدانيم ) .
در اينجا اين مطلب به ذهن خطور مي كند كه صرف استفاده از قواي فاهمه اهميت دارد هر چند نتيجه نامطلوب به بار آيد و يا استفاده از قواي فاهمه حتما نتيجه مطلوب به بار خواهد داشت . با اين مقدمه سعي در تشريح نحوه عملكرد كمپاني ذهن انساني را دارم كه در ارتباط مستقيم با خرد گرايي نيز مي باشد .
در باب معرفت
غرض از معرفت دو مقوله بكار بردن روشي براي شناسايي و دستيابي به نتايجي واضح مي باشد .روشهاي شناسايي پارهاي از فعاليتهاي ذهني هستند مانند درك كردن ، بخاطر آوردن ، تصديق كردن ، استدلال ، تامل و غيره . نمونه اي از نتايج شناسايي قضاياي علمي مي باشند مانند قانون جاذبه ، قضيه فيثاغورث و غيره . در نظر داشته باشيد كه نتايج شناسايي مفاهيمي هستند كه مجموعه اي از روابط در آنها صورت بندي گرديده است .
در بحث معرفت شناسي ، روشها و نتايج شناسايي مورد ارزيابي قرار گرفته ، صدق و كذب آنها تعيين مي گردد . اگر درستي عمل شناختن و نتيجه شناسايي را حقيقت آن موضوع بناميم ، اين موضوع مطرح مي گردد كه حقيقت چيست و يا ماهيت حقيقت چيست ؟ اين اولين مسئله اساسي در بحث معرفت شناسي مي باشد .
در باب حقيقت
بدون ترديد هر كسي حاضر است گفته اي را كه خود به آن باور دارد را بعنوان حقيقت تصديق كند . بعنوان مثال چنانچه كسي معتقد باشد كه خدا وجود دارد مي گويد اين حقيقت است كه خدا وجود دارد. اين در حاليست كه اين شخص خود مي داند كه حقيقت وجودي خدا ( از ديدگاه كسي كه بدان معتقد است)
با آنچه او در ذهن خود پرورانده است ، يكي نيست . با توجه به اينكه حقايقي وجود دارند كه بعلت خارج بودن ازمحدوده علم فرد به آنها واقف نيست وبا توجه به اينكه همگان اشتباه مي كنند و ميدانند كه اقوالي هستند كه به آنها اعتقاد دارند ولي آنها حقيقي نيستند و با توجه به اينكه معيارها و روش هايي كه باعث گرديده تا نتايج كنوني حاصل گردد ، بوسيله تحقيقات دقيق و منظم حاصل نگرديده است و صحت ملاكهاي مورد نظر در ترديد است ، پس فقط در صورتي عقايد راسخ خود را بدون تامل بعنوان حقيقت قبول خواهيم كرد كه آن نتايج بوسيله روشها و ملاكهاي قطعي و تغيير ناپذير حاصل گرديده باشد.
پس بسته به اينكه گذر زمان بر روي ملاكهاي تعيين كننده حقيقت تاثير گذار باشد يا نباشد ، حقيقت مي تواند نسبي باشد .
اما در اينكه چه اموري را ملاكهاي نهايي و قطعي بدانيم نظريات مختلف است . عده اي مي گويند ملاك قطعي براي تعيين حقيقت عبارت از اجماع و مقبوليت عام ميباشد گروهي ديگر بداهت ذاتي را ملاك قطعي مي دانند و مي گويند حقيقت هر فكري عبارت است از بديهي بودن آن آنگونه كه درك گردد. پراگماتيست ها مي گويند شرط حقيقي بودن يك قول عبارت است از فايده و سودمندي آن از نظر عملي و مي گويند چنانچه عقايد ما موجب موثر و كار آمد شدن اعمال ما بشوند تا آنجا كه به اهداف خود نايل گرديم ، دراين صورت اين عقايد حقيقي هستند .
براي روشن تر شدن اين موضوع يك مثال مي آورم :
در نظر بگيريد شخصي در حال عبور از كنار خانه ايست كه در آن باز است . بحس كنجكاوي وارد خانه مي شود و با شخصي روبرو مي گردد كه بالاي جسدي خونين ايستاده در حاليكه چاقويي خونين در دست دارد . اولين چيزي كه بذهن فرد خطور مي كند اينست كه آن شخص قاتل است . البته اين درست است كه در واقع چنين بنظر مي رسد ليكن آيا در حقيقت نيز چنين است؟ اين اشتباه مي تواند از آنجا ناشي مي گردد كه اين شخص در قضاوت خود از ملاكهايي صحيح استفاده نكرده است .
براي درك اعتبارملاكهايي كه مي توان از آنها به ضرس قاطع استفاده كرد ، مرتبط بودن موضوع مورد نظر با ملاك مي باشد . اين همان مطلبي است كه بسياري از افراد براي مثلا اثبات خدا بدان تمسك مي جويند . مثلا مي گويند براي درك خداوند بايد به دل رجوع كني.اگر اين مقوله فقط در دلها(ذهني) مي بود درست است در حاليكه مي گويند خدا وجود دارد و نه وجودي ذهني چون وجود ذهني كه نمي تواند خالق جهان عيني گردد . پس ملاك مورد نظر در اينجا نامعتبر است و نتيجه گيري نادرست . دومين مسئله اساسي در بحث معرفت شناسي ، منشا معرفت و شناسايي مي باشد .
ريشه معرفت و شناسايي
در اين مقوله سه بينش عمده وجود دارد : 1- اصالت عقل 2- اصالت تجربه 3- اصالت غير معقول
اينكه در گذشته گروهي از فلاسفه فقط براي عقل اعتبار قائل بودند و منكر ارزش تجربه بودند بدان سبب بود كه تجربه را متكي بر حواس و خطا پذير مي دانستند و معتقد بودند آنچه حقيقي است با ابزار خطا پذير نمي توان بدان دست يافت . اين بينش باعث كند گرديدن پيشرفت در علوم طبيعي مي گرديد . ليكن اكنون ديگر اين بحث ها مطرح نمي باشد بلكه بحث بر سر اين است كه آيا مي توان قولي را قبول كرد كه مبتني بر تجربه نباشد ؟
احكامي را كه بتوان بدون نياز به تجربه پذيرفت را احكام اوليه مي نامند . مثلا اينكه بپذيريم مربع چهار ضلع مساوي دارد نياز به تجربه ندارد و براي درك اين مفاهيم صرفا كافي است معاني آنها را بدانيم اينگونه قضايا را تحليلي مي نامند . ولي اينكه بگوييم مجموع زواياي يك مثلث 180 درجه است يك قضيه تجربي است . اين نكته بيانگر اينست كه براي درك صحيح بايد از اصلت عقل و تجربه با هم استفاده گردد .
در سيستم اصالت عقل ، شناسايي فقط در اثر فعاليت طبيعي و منطقي قواي شناسنده حاصل و نه از طريق ارتباط با منابع و مراجع باصطلاح فوق طبيعي . بدين صورت اين سيستم در مقابل اصالت احساس و عاطفه قرار مي گيرد . پيروان سيستم اصالت عقل به علمي ارج مي نهند كه شناسايي آن از نوع علمي بمعناي خاص است . معرفت علمي آنست كه قابليت انتقال بين اذهان را داشته باشد و بتوان صحت و سقم آنرا بنوعي تعيين كرد .
فقط بهنگامي مي توان نظرياتي را عنوان كرده و دعوت به قبول عام كرد كه بتوان آنها را بنحو روشني بصورت الفاظ درآورد تا هر كسي بتواند صحت سقم آنرا تعيين نمايد . يعني نخست بايد جامعه را از سلطه شعارها و عبارات بي معني ، كه غالبا داراي پشتوانه احساسي قوي مي باشند ، رهانيد و سپس جامعه را در مقابل نظرياتي كه بوسيله گروهي با نهايت اطمينان عنوان مي گردد و قابل آزمايش بوسيله ديگران نيست و بدين سبب مي تواند كاذب باشد حفظ نمود .
مثلا فلان فرمول فيزيكي را ما بدون اينكه بدانيم چگونه حاصل گرديده قبول مي كنيم و از آن استفاده مي كنيم . اين با مطلب قبل منافاتي ندارد چون ما نيز مي توانيم با داشتن تجهيزات در آزمايشگاه آنرا بدست آوريم . ولي وقتي مي گوييم خدا وجود دارد و دعوت مي كنيم تا ديگران نيز آنرا باور كنند اين مسئله اي نيست كه بتوان بدان دست يافت و آنقدري كه معتقدان به آن فكر مي كنند واضح است در اصل واضح نمي باشد دليل محكم براي عدم وضوح آن اينهمه افرادي كه در گذشته و حال بدان اعتقادي نداشتند و البته افراد بزرگي هم بودند .
اصالت غير معقول به سيستمي اطلاق مي گردد كه بر كشف و شهودي خاص اطلاق مي گردد . از زمره كساني كه در اين سيستم قرار مي گيرند مي توان به عارفان ، اديان و ... اشاره كرد . مقصود كساني هستند كه داراي تجربه خاص هستند مثلا عرفا داراي تجربه خاصي بنام حالات جذبه و خلسه عرفاني هستند كه در اين تجربيات حالاتي به آنها دست مي دهد و به يقين باطني مي رسند كه خدا وجود دارد . افرادي كه داراي چنين تجاربي مي باشند را بسختي مي توان با براهين عقلي از عقيده اشان منصرف ساخت آنها از احكامي كه پيروان اصالت عقل و تجربه درباره ايمان آنها صادر مي كنند ، ترديدي بخود راه نمي دهند . اين گروهها چون قادر نيستند كه عقيده خود را بنحو مطلوبي موجه كنند ، از عقيده خود نيز دست بر نمي دارند .
سومين مسئله اساسي در بحث معرفت شناسي حدود شناسايي مي باشد .
حدود معرفت و شناسايي
منظور از اين مطلب اينست كه آيا شخص مي تواند چيزهايي بغير از استنباط هاي ذهني خود را درك كند يعني مي تواند از حدود خود فراتر رود و به يك واقعيت متعالي و خارج از ذهن خود نائل آيد ؟
در اين ارتباط سه ديدگاه عمده وجود دارد : 1- ايده آليسم 2- رئاليسم 3- پوزيتيويسم
ايده آليستها مدعي هستند كه كليه ادراكات ما تجربيات ذهني ما مي باشند و اين ذهن ماست كه اشيا را آنگونه كه ملاحضه مي كنيم ، مي نماياند و استدلال مي كنند كه در صورت تغيير شرايط محيطي اشيا نيز داراي صورتهاي ديگر مي گردند . ايده آليستها حقيقت را در شناسايي مطابق با ملاكهاي برگزيده مي دانند و ملاكهاي برگزيده را بداهت تجربي ، سازگاري بين اجزا و مقبوليت عام مي دانند .
در ارتباط با رئاليسم بر خالف ايده آليسم مدعي هستند كه اموري كه قابليت تجربه شدن را دارند داراي وجود واقعي هستند و اصولا دلايل ايده آليستها را بي اساس مي دانند . رئاليست ها مدعي هستند كه معيارهايي كه ايده آليست ها بكار مي برند نسبت به معيار تجربه داراي اعتبار كمتري است و مدعي هستند كه تجربه ، ايمان ما را به واقعيت آنچنان مستحكم مي سازد كه هيچ انتقادي نمي تواند آنرا تغيير دهد .
پوزيتيويستها مدعي هستند كه شناخت فقط به اموري مي تواند تعلق گيرد كه در تجربه عرضه شده يا بتوانند عرضه شوند . بعبارت ديگر متعلق شناسايي فقط امور تجربي است و آنچه در حيطه تجربه قرار نگيرد ناشناختني است و در اين ارتباط به علم فيزيك ارجاع مي دهند . مثال : جريان الكترومغناطيسي در طول سيم جريان دارد اين بدان معني نيست كه الكترونهاي غير قابل ادراك و تصور در طول سيم در حركت اند بلكه چنانچه دو انتهاي سيم را به يك آمپرمتر وصل كنند عقربه آن حركت مي كند كه اين امري تجربي است كه نشاندهنده صحت موضوع مي باشد . پوزيتيويستها امكان شناخت عالم مافوق حس را انكار مي كنند و بنظر آنها تمامي مسائل مربوط به ماوراالطبيعه بي اساس است . در تاريخ فلسفه توجه بسياري درباره ماهيت يا ذات اشيا شده است ليكن پوزيتيويستها مدعي هستند كه اين مسائل اشتباه مطرح گرديده است .
نتيجه گيري :
در اين مقال مدعي نيستم كه مطلب بغرنجي را عنوان كرده ام . فقط مي توان گفت كه مروري بر برخي شيوه ها و سيستمهاي فلسفي داشته ام . بطور حتم خواننده بعد از خواندن اين مطلب آشنايي عميقتري نسبت به خرد و خردگرايي پيدا خواهد كرد .

سوره محمود



با توجه به انتخاب مجدد و توفیق الهی و اجباری در ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد خداوند باریتعالی سوره محمود را نازل فرموده تا کافران بدانند که انتخاب احمدی نژاد خواست و ارادۀ الهی بوده است. خداوند مقرر فرموده که این سوره ها در جلد دوم قرآن بهمراه امام زمان مهدی موعود به دست مردم برسد ولی به خاطر مشکل گشایی کار فعلا این را جهت اطلاع پیشاپیش فرستاده است.
بنام آنکه محمود را این ریختی آفرید (۱) و در آن نشانه های فراوان است (۲) و ما به شما چشم ندادیم مگر برای دیدن نشانه های محمود (۳) و دولت نهم (۴) نه آن خاتمی سوسول (۵) و درحالیکه اسرائیل محو میشود (۶) همانا پس باید در ایران قحطی بیاید (۷) و برق هی برود (۸) و بنزین سهمیه ای باشد (۹) چونکه صواب دارد (۱۰) ای کسانیکه هنوز به محمود ایمان نیاورده اید (۱۱) همانا بروید زودتر ایمان بیاورید (۱۲) که ما او را آفریدیم (۱۳) تا شما اینقدر مصیبت بکشید که در آن دنیا بار گناهانتان کم بشود (۱۴) ژ گ پ چ (۱۵) همانا که این چهار حرف در عربی نمیباشد (۱۶) ولی ما چون خدائیم حال میکنیم که بگوئیم (۱۷) و این اعجاز ماست (۱۸) همانطوریکه محمود (۱۹) و ما به شما مسکن دادیم (۲۰) تا محمود مشکلش را حل بکند (۲۱) و نعمتهای فراوان دادیم (۲۲) تا محمود برایتان جیره بندی بکند (۲۳) بلکه قدر نعمتهای ما را بیشتر بدانید (۲۴) خ (۲۵) و این حرف سرکاری بود (۲۶) همانطوریکه محمود هست (۲۷) و ما به شما گاز دادیم (۲۸) تا ترکمنستان آنرا قطع بنماید (۲۹) و کی فکرش را میکرد که اینطوری بشود (۳۰) جز محمود (۳۱) آیا نمی بینید (۳۲) که نفت سر سفره مردم است (۳۳) و جزایر تنبان (!) مال امارات (۳۴)همانگونه که خزر مال روسیه (۳۵) و 'مال روسیه' مال مردم ایران (۳۶) و محمود برای آبرو حیثیت میجنگد (۳۷) چونکه ناپلئون گفته است هر کسی برای آنچه که ندارد میجنگد (۳۸) و نشانه های بسیار است (۳۹) پودر رختشوئی (۴۰) چای (۴۱) برنج (۴۲) روغن نباتی (۴۳) و کلاً هر آنچه که میشود خورد (۴۴) پس آیا شما نمی بینید (۴۵) که اینها سرطان زاست (۴۶) و باید نداشته باشید (۴۷) ولی لبنانیها باید داشته باشند (۴۸) و فلسطین هم همینطور (۴۹) همانگونه که قبلاً بوسنی هرزگووین داشت (۵۰) و چچن این گوش (۵۱) و چچن آن گوش (۵۲) که وقتی شما زیر بمب و موشک بودید (۵۳) پس اینها کدام گوری بودند که از شما حمایت نکردند (۵۴) ولی شما خودتان را برایشان جر میدهید (۵۵) چون شما خدا دارید ولی آنها ندارند (۵۶) همین محمود را میفرمایم (۵۷) که همه چیز به او مربوط است (۵۸) جز تورم و گرانی (۵۹) ولی ناراحت نباشید (۶۰) بروید بمیرید چون به شما پاداش زیاد میدهیم (۶۱) در بهشت (۶۲) که درخت هم دارد (۶۳) و به شما در بهشت روزی دو استکان چائی میدهیم (۶۴) مفتی (۶۵) و سه بشقاب برنج (۶۶) بازم مفتی (۶۷) و چسفیل فراوان (۶۸) که همان ذرت بو داده است (۶۹) که هرچی هست از محمود بو داده خیلی بهتر است (۷۰) پیف پیف (۷۱) کی اینو بهشت راه داده (۷۲) و ما فرمودیم تمام مردم ایران (۷۳) ولی اینکه ایرانی نیست (۷۴) خاک بر سر وطن فروشش بکنند الهی (۷۵) و همانا ما فقط حرف راست میزنیم (۷۶) همانطوریکه محمود (۷۷) همین (۷۸) دوباره پ ژ گ چ (۷۹) راستی یادمان رفت (80) در آیه سی و چهار در بالا (81) منظورمان از تنبان خشتک نبود (82) ولی البته از این مردمی که در شبانه روز (83) پنج بار دست به تنبان ما بلند میکنند (84) یعنی خشتک الهی (85) قبل اینکه به این دنیا بیایند (86) ازشان تشکر می کنیم (87) باشد که در این دنیا سر پل صراط (89) عین خر (90) تو گل گیر نکنند (91) بلکه عین یابو چهار نعل رد شوند (92) و تو چه می دانی که پل صراط چیست (93) باشد که به سورة اول قرآن (94) یعنی سوره بقره (95) که همان سوره گاو است (96)سوره الاق را هم اضافه کنیم (97)در انتخابات بعدی به یاد داشته باشید (98) که محمود نماینده ما در زمین است (99) قبل از اینکه آن امام غایب (100)از چاه مستراح در آید(101)و باید به او رای بدهید (102) و این اطلاعات اقتصادی هم که گرفته (103) برای این است که سهم امام و فلسطین و لبنان کم شده (104) و مستضعفین هم باید مستکبر شوند (105) اینها همه عدل الهی است (106) و شما نمی فهمید (107) خلقت محمود از دست ما در رفت (108) عجب حماقتی کردیم(109)همه اش تقصیر این شیطان پفیوز بود(110)با جبرئیل در رختخواب بودیم(111)ما را هم وسوسه کرد(112)ما هم آفریدیم ولی انگار ریدیم(113) که بیست و چهار ساعت(114) زندگی تان متنوع باشد(115) و تنها خداوند همه چیز را میداند ...!!

کسروی


«شناخت كسروي»

مقدمه:
همواره در طول تاريخ استفاده ابزاري از مسائل گوناگون مرسوم بوده است كساني كه در موضع قدرت قرار داشته اند با استفاده از موارد مختلف براي ابقاء قدرت خود مي كوشيده اند وكساني كه در موضع ضعف قرار داشته اند نيز براي ميل به قدرت وگرفتن قدرت از صاحبان زر وزور همواره موارد مختلف را آن گونه كه مي پسندند تفسير ميكنند.پرداختن به اين مطلب را كه كدام صحيح ميباشد و داراي درجه اعتبار بالاتري است را كنار ميگذاريم .احمد كسروي بعنوان يكي از نويسندگان مطرح دركشور ايران ازاين قاعده مستثني نمي باشد .حال كه دراين سايت چند كتاب از كتابهاي او موجود ميباشد بي مناسبت نديدم كه براي شناخت هر چه بيشتر اين نويسنده كه در راه افكار وعقايد خود جان باخت ،مطالب زير را به رشته ي تحرير در آورم باشدكه مورد پسند خوانندگان واقع گردد.
كسروي شرح زندگيش را در كتاب (زندگاني من)يكسال پيش از كشته شدنش به تفصيل نوشته است وما نيز ازآن استفاده ميكنيم .
احمد كسروي در هشتم مهر ماه 1269در تبريز در يك خانواده شيعي به دنيا آمد.خود او ميگويد :حاجي مير قاسم پدرم ،پدر او مير احمد كه پدر پدر او مير محمد تقي هر سه عنوان ملايي وپيشوايي داشته اند .اوپس از مرگ پدرش بعد از مدتي كار كردن دوباره به فرا گرفتن درس در مدرسه طالبيه ي تبريز كه يك مدرسه علوم علوم ديني بوده،در نزد ملا حسن مشغول گرديد . پس ازفارغ شدن يك سال ونيم در مسجد ارثي پدرش به پيشنمازي وملايي پرداخت در اين زمانها بين او وهمكلاسانش رقابت افتاد تا جايي كه كسروي از روحانيت دلسرد گرديد ودر سال 1290از روحانيت كناره گرفت .سپس در مدرسه اي امريكايي تبريز ،به عنوان معلم عربي استخدام گرديد وبه فرا گرفتن علوم ديگر از قبيل تاريخ وجغرافي ،زبان،حساب وستاره شناسي پرداخت.
در سال1295 به سوي قفقاز مسافرت كرده ودر تفليس با آزادي خواهان مشروطه طلب آشنا وتحت تأثير آنها قرار مي گيرد در اين زمانهاكسروي به حزب دموكرات،كه شيخ محمد خياباني يكي مشروطه خواهان آن را رهبري ميكرد،مي پيوندد. پس از اندكي بين اين دو كدورتي پيش آمده وكسروي از آن حزب كناره گيري مي كند ودر سال1298وارد خدمت در دادگستري مي گردد.
وپس از مدتي به تهران منتقل مي گرددودر دادگستري به قضاوت مي پردازد
وهمچنين مدتي هم دادستان تهران مي گردد. درسال 1308به علت صادر كردن حكم بر ضد رضا شاه پهلوي ازخدمت بر كنار مي گردد.
نوشته هاي كسروي را مي توان به سه دسته تقسيم نمود:
1-كتابهاي تاريخي 2-كتابهاي تحقيقي در زبانشناسي فارسي وآذري
3-كتابهاي انتقادي در زمينه ي اجتماعي،ادبي ومذهبي
كسروي بيشتر كتابهاي خود را از سال1312تا1324نوشته است.سرانجام به علت حملات شديدي كه نسبت به عقايد مذهبي روا داشته بود ،در بيستم اسفند ماه 1324با يك نفر ازيارانش بنام حداد پور ،برادران معروف به امامي به همراه صادق،كه ازياران نواب صفري بودند،او را در كاخ داد گستري كشتند.

بررسي افكار:
خود كسروي مكتب خويش را پاكديني ناميده و سعي بر جايگزين كردن آن دربرابر دين ومذهب داشته است.
از نوشته هاي وي چنين بر مي ايد كه او يك ايراني ناسيوناليست به حد افراطي بوده است بدين جهت با هرگونه تأثير فرهنگي بيگانه مخالف بوده واستوار بر زدودن تمامي واژه هاي غير ايراني از زبان ايراني بوده است .وي مطابق نوشته هايش ،خودرا از جانب خدا مويد مي دانسته است ودر اغاز بيشتر نوشته هاي وي چنين اعتباري به چشم مي آيد :مرا با خدا پيماني است كه از پاننشينم واين راه را به سر برم،ما همگي جهانيان را به يك چشم مي بينيم وخواهان نيكي همه ي جهانيان مي باشيم،خدا هيچ مردمي را براي بدبختي نيافريده است تا مردم خود نيك نباشند از نيكهاي جهان بهره نخواهند برد،خرسندي هركس جز در خرسندي همگان نتواند بود وغيره.
اين سخنان بيانگر اين است كه وي همچون يك رهبر ديني و ائمه هدايت بشررا به عهده داشته است ويا رهبري يك جنبش ونهضت.
مدافعين كسروي در ماهنامي شماره ي فروردين ماه صفحه ي9چنين نوشته اند:(تهمت مذهب سازي به كسروي نمي چسبد ،انديشه ي او والاتر از آن بود كه مذهب سازي كند وكسروي انچنان كه از نوشته هايش بر مي آيد ،با بينش خاص خود درباره ي هرمطلبي اظهار نظر مي كرده ،وچنان به نظر مي رسد كه علت بديهاي اجتماعي را فساد اخلاقي وبد آموزيهاي رايح ميان افراد اجتماع ميدانستد ………..)
كسروي مي گويد:دين پاك ومنزه از خرافات آنست كه كه حرفهاي آن از روي منطق وخرد باشند ، بنابراين ،مكتب كسروي در صدد زدودن اوهام از دين بوده وبا كليت آن مخالف نبوده است.

دين از ديدگاه كسروي:
«……آنان كه دين را به معناي ديگري مي دانند . در نزد آنان دين يك ساختمان انديشه است كه با شناخت خدا وپيغمبر كه در زير دست او پيشواياني ،در مرتبه اي پايينتر از او،پاره اي از كارها مثل نماز،روزه،زيارت رفتن،گريه كردن و………ولي ما دين را عبارت از آئين زندگي مطابق دانش وخرد مي دانيم كه جهانيان را در زندگي رستگار گرداند ……..(1) ».

خدا وزندگي پس از مرگ از ديگاه كسروي :
وي مي گويد:«بي گمان جهان را پديد اورنده وگرداننده اي است… ..مانميدانيم
جهان كي پديد آمده ،ولي ميدانيم كه خود به خود به وجود نيامده است………آنچه ما را راه مي نمايد اين جهان است ،مي رساند كه او دانا وتوانا است و از چگونگي خدا دانشي نيست(2)».
همچنين مي گويد:«مرگ آدمي پايان زندگي او نمي باشد و زندگي ديگري جهان در پي است ولي اين جهان وآن جهان به همديگر پيوسته وكارهاي نيك وسودمند ،كه مايه ي آبادي جهان نيز مايه خشنودي روان خواهد بود(3)».
بنابراين كسروي بدون چگونگي توصيف اعتقادات پايبندي خود را به آن ابراز داشته است.

عبادت از ديد گاه كسروي:
وي ميگويد :بايد اول خدا را شناخت وپرستش خدا آنست كه هر كسي نه تنها بايد در فكر خود باشد ، هركس بايد با بديها و گمراهيها مبارزه كند . اين كارها همان عبادت خواهد بود .
وي معتقد بود كه از لذت دنيا پرهيز كن و رياضت كشيدن و … از خدا تقاضاهاي بيجاكردن وي را خوشنود نمي كند ونيز مي گفت عبادت خدا وظيفه اي است كه بايد بندگان انجام دهند نه اينكه خدا از آنها بخواهد . زيرا در اين صورت او به عبادت آنها محتاج خواهد بود ، در صورتيكه چنين نيست.
وظيفه عبادت چنين است كه چون ما خدا را مي شناسيم و به عظمت و بزرگي او پي مي بريم ، لازم است گاهي بعنوان نيايش و قدر داني نام وررجاوند خود را ببريم و او را ستايش كنيم (4) »

نبوت از ديدگاه كسروي :
وي نبوت را براي رهبري و راهنمايي اخلاقي و اجتماعي لازم مي دانستند ولي پيامبران را افرادي فوق العاده نمي دانسته اند او معتقد بوده كه پيامبران نمي توانستند معجزه هاي فوق طبيعت بياورند و يا علم غيب بدانند . در كتابهاي خود اظهار كرده است كه : وقتي خداوند كسي را به عنوان نبوت مامور مي كند ، او را به حقايق آگاه و بينا گرداند ، و به او بينشي دهد كه حقايق را از گمراهي ها باز شناسد و با گمراهي ها و ناداني ها مبارزه كند . وي مي نويسد : « در جايي كه مرد پاك عرب در قرآن ، سوره اسرا آيه 58 و 90 از آوردن معجزه امتنا كرده است ، معجزه بنامش ساخته اند (5) ».

وحي ازديدگاه كسروي:
وي مي گويد:«اگر وحي عبارت ازآن باشد كه فرشته اي از آسمان نازل شود و به عنوان واسطه بين خدا و پيامبر پيام آورد و يا اينكه از ميان خدا و پيامبر حجاب برطرف شود ، درست به نظر نمي رسد ، . بلكه مفهوم وحي چنين است كه خداوند كسي از بندگان شايسته خود را بر گزيند و او را به كنه حقايق آگاه كند و دانا گرداند كه بتواند عقلهاي مردم را راهنمايي كرده و با گمراهيها و بديها به هر صورتي كه باشد مبارزه كند (6) »

روح از ديدگاه كسروي :
وي در كتاب در پيرامون خود به بقا روح پس از مرگ نظر مثبت داده است و گفته : آدمي داراي جان و روان است كه جان با مرگ تن نابود مي شود و روان پس از مرگ تن باقي خواهد ماند او در اين باره چنين نوشته است روان آدمي جز جان و تن آدمي است روان همان است كه آدمي را به كارهاي نيك وامي دارد ولي جان خواهان كارهاي ضد آن مي باشد و همان است كه آن را هوس مي نامند در اين جهان چون جان و روان با يكديگرند نمونه هردو زندگي مي باشد ولي در آن جهان همانا تنها روان و تنها زندگي رواني خواهد بود (7) » .
از نظريات كسروي در ارتباط با سياست ، اقتصاد ، ادبيات ، و غيره مي گذريم .
نتيجه گيري :
تصور مي كنم با خواندن اين مطالب مختصر خواننده قادر خواهد بود تصوير كاملتري از كسروي و ديدگاههاي وي در نظر خود مجسم كند مخصوصا كه چند كتاب از وي در اين سايت قابل دسترس مي باشد . هدف از اين نوشتار اين نبوده كه جايگاه كسروي را در نظر افراد بالا و پايين برده شود بلكه فقط جنبه شناخت كلي را داشته است در هر صورت كسي منكر جايگاه وي نمي با شد ولي در عين حال نمي توان بت سازي كرد . كسروي انساني گريزان از مذهب عوام ولي استوار بر پايه مذهب بوده است . در پاره اي از موارد مانند اقتصادي ، فلسفي و … نظرياتي مبتديانه عنوان كرده است ولي در كل نويسنده قابل توجه اي مي باشد مخصوصا در زمان خود .


1) كسروي : ما چه مي خواهيم ، چاپ تهران ، 1339 ، ص155 و 158
2) كسروي : ورجاوند بنياد ، چاپ تهران ، 1348 ، ص8 و 18
3) كسروي : ما چه مي خواهيم ، اقتباس از ماهنامه پيمان شماره ارديبهشت 1339 ، ص 160
4) كسروي : ورجاوند بنياد چاپ تهران 1348 ، ص 96
5) كسروي : ورجاوند بنياد چاپ تهران 1348 ، ص 109
6) كسروي : ورجاوند بنياد چاپ تهران 1348 ، ص 99
7) كسروي : ورجاوند بنياد چاپ تهران 1348 ، ص 16

Friday, January 24, 2014

سیاه

همیشه وقتی با دوست کتابفروشم راجع به سیاهپوستها صحبت می کردم فحش می داد بهشون و من اینو به حساب ریسیست بودنش می ذاشتم. ولی این همیشه برام سوال بوده که چرا یک قاره به اون پهناوری یک کشوری که سرش به تنش بیرزه نداره. جالب اینه که خود سیاهپوستها هم خودشونو قبول ندارن. مثلا اونهایی که مال شمال آفریقان(مخصوصا اگه رنگشون سیاه نباشه) اگه ازشون بپرسی که شما آفریقایی هستی می گن مال شمال آفریقا هستیم و خودشونو جدا می کنن اگه عرب باشن افتخارشون اینه که عربن و اصلا راجع به آفریقا صحبت نمی کنن. کلا در طول تاریخ عربها، فرانسوی ها، ایتالیایی ها، اسپانیاییها و غیره همه اومدن و اینها رو به بردگی گرفتن چرا وضع اینها اینجوری بوده؟؟؟